هـشـتـــ8 ســال شـهــیــد

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۶ ارديبهشت ۹۶، ۱۸:۵۳ - شهیده مدافعه حرم عمه ام زینب
    چه عالیی
  • ۱۴ بهمن ۹۵، ۱۸:۱۲ - الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
    زوروی شما کیه؟

۲۹ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است

‍افقی برگشتن؛

وقتی کسی به منطقه اعزام می شد، با پاهای خودش می رفت(به صورت عمودی) و وقتی شهید می شد، به صورت درازکش او را از جبهه(به صورت افقی) به شهر برمی گرداندند. این اصطلاح مترادف با شهید شدن بود.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۵ ، ۱۵:۰۵
حدیث

آقا گل؛

در جبهه وقتی می خواستند یکی از برادران را که نام او را نمی دانستند صدا کنند، می گفتند: آقا گل! آقا گل! و یا به عبارتی مثل: "آقا برادر!"، "اخوی برادر" و "#برادر" و نمی گفتند: ببین، چیز، فلانی، آقا و از این قبیل حرف ها که پشت جبهه معمول بود.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۵ ، ۱۴:۵۹
حدیث

«مثل زمان جنگ» عبارتی است که این روزها، ناظر بر جانفشانی آتش‌نشانان فداکار، نیز همدلی سراسری مردم با این عزیزان، زیاد می‌شنویم! اگر آتش‌نشانی به نام «علی»، آنقدر دفاع از «مال مردم» برایش موضوعیت دارد که حاضر است در راه حفظ اموال ملت، دست از جان شیرین بشوید؛ آن‌که این صحنه را می‌بیند یا این حکایت را می‌شنود، قبل از هر چیز می‌گوید «مثل زمان جنگ»! اگر بچه‌های مدرسه، با شاخه گلی در دست، به فلان ناحیه آتش‌نشانی می‌روند و به همکاران بی‌ادعای شهدای آتش‌نشان، «خدا قوت» می‌گویند؛ آن‌که این صحنه را می‌بیند یا این حکایت را می‌شنود، قبل از هر چیز می‌گوید «مثل زمان جنگ»! اگر جماعتی از مردم، صبح علی‌الطلوع، با شیر داغ و خرما، مختصر صبحانه‌ای بی‌ریا برای قهرمانان زخم‌خورده خود تهیه می‌کنند؛ آن‌که این صحنه را می‌بیند یا این حکایت را می‌شنود، قبل از هر چیز می‌گوید؛ «مثل زمان جنگ»! شگفتا! دیروز در یکی از این چند روزنامه زنجیره‌ای که سابق بر این، به بهانه بیان مضرات جنگ، حتی از تخریب فرهنگ مقاومت هم هیچ ابایی نداشت، عینا همین عبارت «مثل زمان جنگ» را خواندم: «آنچه روزهای گذشته شاهد آن بودیم، «مثل زمان جنگ» تبلور اوج ایثار بود. اینکه خود را قربانی کنی، برای اینکه دیگران، شاید دقیقه‌ای بیشتر زنده بمانند یا اموال‌شان کمتر در معرض آسیب قرار بگیرد».

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۵ ، ۱۲:۴۱
حدیث


آن بیست و سه نفر در واقع خاطرات بیست و سه نوجوانی است که در عملیات بیت المقدس به اسارت نیروهای عراقی درآمدند. احمد یوسف‌زاده، یکی از آن نوجوانان است که پس از آزادی خاطراتش را در این کتاب به تصویر کشیده است.

بیست و سه نوجوان پس از دستگیری به کاخ صدام حسین منتقل می‌شوند و با وی دیدار می‌کنند. صدام حسین از دیدن آنها متعجب می‌شود. وی به آنها می‌گوید آزادشان خواهد کرد تا بروند درس بخوانند و دکتر ومهندس بشوند و بعد از آن برایش نامه بنویسند. در آن جلسه صدام حسین به آنها می‌گوید اکنون باید در کلاس درس باشند نه در جبهه و اظهار می‌دارد کودکان دنیا کودکان ما هستند.

صدام حسین با این حال نوجوانان را وادار به اعتراف اجباری می‌کند و از آنها می‌خواهد بگویند به اجبار حکومت ایران به جنگ واداشته شده‌اند. نوجوانان دست به اعتصاب غذایی می‌زنند و پس از پنج روز بی غذایی و بی آبی نیروهای عراقی مجبور می‌شوند آنها را نزد سربازهای اسیر ایرانی در اردوگاه رمادی بفرستند. از آنجا نیز به اردوگاه موصل و بین القفسین فرستاده می‌شوند و دوران طولانی اسارت را می‌گذرانند.

این خاطرات بیشتر مربوط به بخش نخست اسارت آنان است. در این اثر خاطرات همه این بیست و سه نفر به شکل داستانی و با تعلیق‌های روایی به تصویر کشیده می‌شود. این کتاب حاوی خاطرات و رشادت‌های نوجوانان رزمنده‌ای است که مقاومت را ترجیح می‌دهند و حماسه بزرگی می‌آفرینند.

............................................................

تقریظ مقام معظم رهبری بر رمان آن بیست و سه نفر

برای آشنایی بیشتر با رمان آن بیست و سه نفر کلیک کنید.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۵ ، ۱۲:۲۶
حدیث

در پادگان نشسته بودم
فرمان آمد درخت انقلاب خون می خواهد
می روم تا تشنگی او را فرو نشانم.


فرازی از وصیت نامه شهید ابراهیم امیرعباسی


.................


منبع: فصل رویش

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۵ ، ۲۱:۱۲
حدیث

ای شهید، ای آنکه بر کرانه ازلی و ابدی وجود بر نشسته ای دستی بر آر و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را نیز از این منجلاب بیرون کش.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۵ ، ۱۶:۲۳
حدیث

 بچه های الهی قلبی محجوب؛

کسانی که دائم در حال راز و نیاز و استغاثه با خدا بودند، افراد بسیار کم حرف، کم غذا و آرام و بی آزار، آن قدر که گویی مصداق قلبی محجوب بودند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۵ ، ۱۴:۵۵
حدیث

۹ بهمن ماه سالروز
شهادت مغز متفکر
سالهای نخستین جنگ «شهید حسن باقری»
و فرمانده وقت قرار گاه کربلا
«شهیدمجیدبقائی»
در عملیات والفجر مقدماتی
در منطقه فکه
گرامی باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۵ ، ۱۴:۴۸
حدیث

به غیر از آب قمقمه آب دیگری نداشتیم،
دستور داد هر کس آب دارد
بدهد به اسیرهایی که از دیشب توی محاصره بودند!
فرازی از خاطرات سردار شهید حاج یونس زنگی آبادی

..........................


منبع: فصل رویش


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۵ ، ۱۷:۲۳
حدیث
یکی از سخت ترین واژه ها و افعال ، انتظار است.

با وجوداینکه هیچ یک از بستگان، خویشان و دوستانم در بین محبوس شدگان آوار پلاسکو نیستند. از روز اول حادثه تا امروز چشم انتظار شنیدن خبری از افراد گرفتار در زیر آوار هستیم. برادرم به محض آمدن به خانه سوال می کند: کسی رو پیدا کردند!؟  این روزها فقط به این امید به قاب اخبار خیره شده ام که گوینده ی خبر بگوید: عزیز آتش نشانی زنده است! یا حداقل بگوید پیکر تمام شهدا پیدا شد...

این روزهای خانواده های آتش نشانان چقدر شبیه است به خانواده ی شهدای دفاع مقدس! مادران و پدرانی که چشم انتظار خبری از شهیدشان بودند و هستند!

به راستی بی خبری سخت تر از دیدن پیکر بی جان عزیز است. پیکر را که ببینی اشک میریزی و پس از مدتی بالاخره سبک میشوی اما وقتی پیکر نباشد حتی اگر عقل و منطق و همگان بگویند عزیزت دیگر برنمی گردد اما تو هر روز منتظر خبر آمدنش هستی...

خدایا انتظار مادران شهدا را ختم کن...


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۵ ، ۰۰:۱۵
حدیث