هـشـتـــ8 ســال شـهــیــد

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۶ ارديبهشت ۹۶، ۱۸:۵۳ - شهیده مدافعه حرم عمه ام زینب
    چه عالیی
  • ۱۴ بهمن ۹۵، ۱۸:۱۲ - الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
    زوروی شما کیه؟

گلهای بهشت

سه شنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۵، ۰۵:۵۶ ب.ظ
دفتر نقاشی را گذاشت روی زمین و مداد رنگی ها را دور تا دور دفتر پخش کرد و برای کشیدن نقاشی آماده شد.

مادر گفت : زهرا مامان چی میخوای بکشی ؟

زهرا بدون آنکه سر خود را بالا بیاورد و به مادر نگاه کند گفت : خانوم معلم گفته بهترین جایی که با پدرتون رفتید رو نقاشی بکشید.

مادر با شنیدن این حرف چشمانش پر از اشک شد. زهرا دو ماه بعد از شهادت پدرش به دنیا آمده بود و طعم با پدر بودن را هیچ گاه نچشیده بود.

زهرا مداد رنگی صورتی را از روی زمین برداشت و شروع به کشیدن گل های ریز و درشت بسیاری کرد. مادر کنار زهرا نشست و درحالی که به گل ها نگاه می کرد گفت : چه گلهای قشنگی !

زهرا با خوشحالی گفت: آره مامان... گلهای بهشت از همه ی گل هایی که دیدم قشنگ تر بودند.

مادر با تعجب گفت: بهشت؟ مگه تو بهشت رفتی؟

زهرا گفت: آره دیشب بعد از اینکه خوابیدم با بابا رفتم بهشت...مامان خوش بحال بابا که همیشه تو بهشتِ


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۵/۱۰/۲۸
حدیث

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی