زیباترین جلوه عشق
خــونی است ڪہ
بر پیشانی شهید
مـے نشــیند...
آنان کہ حسابشان پاک اسـت
راحَت می میرند!
و آنها کہ بی حسابند؛
با شهادت...
چون ماهے آزاد که افتد در بند
مستانه زدید بر شهادت لبخند
از یاد نبرده است انگار هنوز
گرماے دل انگیز شما را ،اروند
سلام شهید گمنام...
توچه کرده ای؟
که خدا
همه ات را
برای خودش خواست ونصیب ما چیزی نگذاشت!
حتی نامی و نشانی
شهیدان قصہ پر سوز عشقند
شهیدان شمع عالم سوز عشقند
شهیدان راهیان ڪوے یارند
شهیدان عاشق و خونینݧ تبارند
ﻣﺮﺍ ﺑـﺎﻟﯽ ﺍﺳـﺖ ﺍﺯ ﭘـﺮﻭﺍﺯ ﻣـﺎﻧﺪﻩ
ﻗﺪﻣﻬﺎﯾﯽ ﺍﺳـﺖ ﺩﺭ ﺁﻏـﺎﺯ ﻣﺎﻧﺪﻩ
ﺷﻬﯿﺪﺍﻥ! ﺩﺳﺘـﻬﺎﯾـﻢ ﺭﺍ ﺑﮕﯿـﺮﯾـﺪ
ﻣﻨــﻢ ﻫﻤــﺮﺍﻩِ ﺍﺯ ﺭﻩ ﺑـﺎﺯ ﻣـﺎﻧـﺪﻩ
معامله ی پرسودی است شهادت...
فانی می دهی و باقی می گیری!
جسم می دهی و جان می گیری!
جان می دهی و جانان می گیری!
پشت هر "شهیدے" "شهیده"اے ایستاده
آمار شهدا
همیشہ غلط بوده است
هر گلولہ دو نفر را از پا در مے آورد
"شهید" و "شهیده"اے
ڪه درسینه اش مے تپد