دل نوشته ای از حسین قدیانی در خصوص تشیع شهدا
به
خمینی بگویید بیاید. اینجا چیزی که زیاد است دست و بازوی رزمندگان شهید
است. گرم کن بازار بوسه را ای روح خدا. دستی تکان بده برای تابوت ها. عمار
ها برگشته اند. بروید بیت رهبری خامنه ای را صدا کنید. بیت رهبری خانه ای
است که پلاکش بر گردن همین شهداست. بروید به خامنه ای بگویید عمار ها
برگشته اند و شنیدند "این عمار" را. مالک اشتر علی همین شهدا هستند و عمار
همین سردار هور است. راه دوری نروید. چشم من روشن! زیباتر از صد دانه
یاقوت، همین ۸۸ تابوت شهدا است که با حساب تابوت "علی هاشمی" می شود ۸۹
تابوت. همت مضاعف را از بچه های تفحص باید یاد گرفت که باز هم شانه ما را
آشنا کردند با تابوت یاران. گفت: چه غریبانه رفتند از این خانه.
چشم
دوخته ام به پهلوی سوخته ات ای شهید گمنام بین در و دیوار تابوت. فاطمیه
جبهه ها یادش بخیر. تنگ شده بود دل خیابان انقلاب برایت ای شهید. می بینی!
از مجسمه میدان انقلاب خبری نیست. این روز ها بازار مجسمه دزدی گرم است و
شهرداری در روز روشن دزدید مجسمه میدان انقلاب را. مجسمه که سهل است، با
اینها باشد حاضرند داوطلیانه خود انقلاب را هم به سرقت ببرند. امام را به
موزه بسپارند و یاد تو را به بنیاد باد. دیر آمدی برادر و ندیدی آشوب
عاشورا را در همین خیابان انقلاب. برادر شهیدم! کربلا خون می خواست که تو
دادی اما این روزها ارئه بلیط نشانه شخصیت ما شده است و در زیرزمین مترو
چشم آسمانی ها را دور دیده اند و به ما یاد می دهند چگونه ریش خود را
بتراشیم با همان تیغی که گلوی حسین را برید.
چه
خوب شد آمدی برادر! دیر کرده بودی، زلزله، برج موسسه تنظیم را آوار کرده
بود روی سر حسینیه جماران و علی مطهری حق را به گسل بی بی سی می داد و
"صدرا" را می فروخت به سروش و ملاصدرا را به ملای بی سواد و ملانصرالدین را
به مایکل لدین و ملای رومی را به جرج سوروس. اگر ریشه محکم تو در خاک کوچه
بنی انقلاب نبود ماجراها داشتیم ما با ریشتر این زلزله نرم.
چه خوب شد آمدی برادر! شانه هایم تنگ شده بود برای تابوت تو که درون حجم کوچکش ۴ تکه استخوان نیست، مساحت کل کشور است.